از چشم اشکبارم، عشق تو بُرده خواب را کِی می شود ببینم، آن روی در نقاب راروز فراقت ای گل، بی آفتاب بگذشت شب طی شد و ندیدم رخسار ماهتاب رایا ابن الحسن کجایی، داد از غم جدایی
صد بار اگر بمیرم، یک بار غم نداری کِی در حساب آری، غم های بی حساب راشد خانه ی دل من، ویرانه از غمِ هجرکِی می کُنی عمارت، این خانه ی خراب رایا ابن الحسن کجایی، داد از غم جدایی
با حلقه های گیسو، بستی رَهم ز هرسو بگذار ناز و بگشا، از زلف پیچ و تاب راتا در حجابِ هستی، هستم تورا نبینم بایک کرشمه بردار، از پیش من حجاب رایا ابن الحسن کجایی، داد از غم جدایی
هم تاب رفته از دل، هم هوش رفته از سر ساقی چو داده دستم، تُنگ شراب ناب راآخر ز مِی گُساری، کارم کِشد به خاری ساقی بگیر از من، پیمانه ی شراب راگر بی تو در بهشتم، آرند روزِ محشر جز ما و دل نداند، کس سوزش عذاب رایا ابن الحسن کجایی، داد از غم جدایی
امشب دل خرابم، دیوانه ی تو باشد جان بی قرار کُنجِ میخانه ی تو باشددل بردی از برِ من، ای دلبر فسونگر جان شد اسیر جانان، دل شد اسیر دلبرجانم فدای مهدی، جانم فدای مهدی